این روزها...
اینکه می گم خدایا دمت گرم ، مرسی...
اینکه مثل همیشه هوامو داری....
اینکه گاهی وقتها هم واست قاطی می کنم و گرد و خاک...
یعنی حالا حالا ها باهات کار دارم، مثل همیشه !
فقط یه عقل درست حسابی تر بهم بده !
اینکه می گم خدایا دمت گرم ، مرسی...
اینکه مثل همیشه هوامو داری....
اینکه گاهی وقتها هم واست قاطی می کنم و گرد و خاک...
یعنی حالا حالا ها باهات کار دارم، مثل همیشه !
فقط یه عقل درست حسابی تر بهم بده !
چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟

این نازنین ، یگانه دختر خالمه که بعد ۱۷ سال به دنیا اومد و خیلی دوستش دارم .
حالا ۱۱ سالش شده .این روزها شعر می گه ، ترانه می گه.......
درد عاشقی
غم عشق خیلی بد است
طاقتش خیلی کم است.
مثل این که هر چی در تب و تاب بپیچیم
خیلی کم است.
تو دلم باز دوباره
هوس یار کرده .
نکته عشق منم ، بی قراری کرده.
عشقم منو ترک کرده
ازش می خوام برگرده.
اگه یه روز بره سفر
می شم ز عشقش بی خبر.
اگه یه روز بره نیاد
می شم ز داغش در به در....
دلم دیوونه ی توئه...
نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید !!!
حوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی...
تازگیا هر چی فقط می آد به ذهنم خیلی زود به حقیقت می پیونده
و چه لذتی داره این خواستن و رسیدن
حالا با این نیروی بیشتر تعداد چیزایی که می خوام بیشتر شدن...
خدایا ممنونم.
سوالها هر کدوم می رند یه گوشه مغزت.
اون وقت می تونی با آرامش تصمیم بگیری.
خدا همیشه موقعی می رسه که انتظارش رو نداری....
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم...
گاه براي داشتن بايد گذشت ...
و گاه در اوج تمنا بايد نخواست !
لرد بنتون
اگه می خوای موفق بشی حرف عقلت رو گوش کن ،
اگه می خوای خوشبخت بشی حرف دلت رو.
همه ی مردها دروغگو ، بی ثبات ، دغل ، وراج ، دورو ، متکبر ، بزدل ،نفرت انگیز و شهوت پرست هستند!
تمام زنها ریاکار ، مکار، خودپسند، کنجکاو و فاسدند!
دنیا چاه فاضلابی است بی انتها که موجودات عجیب الخلقه ای در آن می خزند و به کوههایی از لجن بر
می خورند.اما در دنیا چیزی مقدس و با شکوه نیز وجود دارد:
پیوند دو موجود این چنین ناقص و وحشتناک .در عشق اغلب اشتباه می کنیم، اغلب احساسات ما جریحه دار می شودو احساس بدبختی می کنیم.اما عشق می ورزیم و هنگامی که در آستانه ی مرگیم به عقب بر می گردیم و به خود می گوئیم:
خیلی رنج کشیده ام ،گاهی به بیراهه رفته ام ، اما عشق ورزیده ام.پس من زندگی کرده ام.
من یک موجود تصنعی ساخته و پرداخته ی غرور و کسالت نیستم.زیرا که عاشق بوده ام.
موسه
یه تولد دیگه ، یه سال دیگه هم رفت.
فقط می تونم بگم این سالی که گذشت به معنی واقعی پر سرعت ترین سال زندگیم بود.هیچ چی نفهمیدم.
و عالی ترین...ممنونتم خدا جونم.
پس خفه شو و بازی کن.
بعد کلاغه به خانه اش نمی رسد ولی قصه ما به سر می رسد.
یاستین گوردر
تنها در محو کردن رد پای خود زیرک نیست.بلکه قبل از هر چیزی استاد مخفی کردن خویش است.
واقعیت این است که جهان هستی چیزکم ارزش و کوچکی نیست.
در پهنه ی آسمان همه چیز فشرده و پیچیده است و ستاره ها اهل شایعه پراکنی و غیبت نیستند.
یاستین گوردر
باز هم برای پدرم...
خیلی خوبه وقتی یکیو داری که همیشه دلت گرمه بهش.تا حالا نشده فکر کنم جایی توی زندگیم کم
بیارم .چون ایمان داشتم بابا پشتمه به معنی واقعی هم هست عین یه کوه با یه کم چاشنی بد
اخلاقی و از این حس همیشه یه حس غرور می کنم.
جالب اینجاست که پریروز که زنگ زدم چاپخونه و با مسئول چاپخونه دعوا می کردم طرف با عصبانیت
گفت خانم اسدی شما دقیقاً اخلاقتون عین حاج آقاست.![]()
هر کی هم با یه نگاه می بیندش می گه بابا عجب جذبه ای داره بی هیچ شناختی .هر کی باهاش رو
به رو میشه این حس رو می گیره .
گاهی موقع ها به مامانم حسودیم میشه همش می گم کاشکی یکی عین بابا رو داشتم.گرچه مطمئنم
مامانم این حسی که من دارم رو بهش نداره.
زمانی که حتی یک قطره باران می بارد.
همه چی اوکی و ردیفه همون طور که دلم می خواد...
از سرعت عمل و قدرت خودم این روزها کیف کردم .نشون دادم خردادیم.![]()
فقط دلم مي خواد تو باهام باشي همين.
فقط خدا می تواند بی آنکه خسته و ناتوان شود ، در زندگی برهنه حضور داشته باشد.بی آنکه حضورش
در یک خواب ، یک فکر یا یک آرزو ضعیف گردد.تنها خدا می تواند بدون نگرانی از خود ، بی وقفه نگران
زندگی باشد.زندگی که به طور شگفت انگیزی ، با گذر لحظات از دست می رود.
خدا نام آن مکانی است که هیچ وقت به خاطر بی توجهی ، تیره نمی گردد.
نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد.
زن زیاده روی می کند ، مرد نیز.
مستی بسیار، هم آغوشی شدید.هیچ کدام لذت هم آغوشی را نمی فهمند.
مرد : دوسِت دارم.خیلی.
زن : تو مستی و داری چرند می گی.(حتی لبان مرد را نمی خواهد.)
مرد : مقدسی واسم ، یه تقدس خاص داری.
زن معنی تقدس را نمی فهمد .هی تکرار می کند :تقدس...تقدس...
مرد عاشقانه و پر لذت معاشقه می کند.همه چیز را مالِ من می خواند : خوب ِ من ، عزیزِ من...
مال من ها زن را آزار می دهد....انگار مرد را دوست ندارد و این را می گوید.
مرد جا می خورد و غمگین.گمان می کند زن دوستش دارد اما غرور...
پرده دوم :
مستی کمتر ، لذت نابتر ، هم آغوشی ِ پر لذت.
مرد : دوسِت دارم.
زن (می اندیشد ، مستی ِ کمتر ): هی می گی دوستم داری .چرا؟ (هی تکرار می کند ، چرا؟؟)
مرد : خیلی مقدسی و بی نظیر.
زن : نمی تونم بمونم.
اتاقِ تاریک ، مرد سیگار می کشد.تصویر مرد از دور ، با دود سیگار زیر پنجره باز در اتاق بی نور.
و این تصویری ست که زن عاشق اش می شود.
زن به سمت تصویر می رود.چون تمام تصویر را می خواهد.هنوز نیمه مست ، خود را داخل تصویر هل
می دهد.با طعم تلخ سیگاری مشترک.
مرد : زندگی همینه .لحظه ی حال.من دوسِت دارم.همه چیتو.همین بسه.
مثل یه رز صحرایی.
زن : می دونم.تو عالی ای ، بی نظیری، اما...
بعدش سریع یه حال اساسی بهم می ده .
همش فکر می کنم آدمهای دیگه هم با خدا دعوا می کنند؟
راستی خدای تو چه رنگیه ؟آخرین باری که با هاش دعوا کردی چی بهش گفتی؟چی ازش خواستی؟
داخل پرانتز: اینجا منطقه ی آزاده ....این دفعه خدا هم اجازه شو داده
خوشبختی واقعی این است :
یک چهره ناشناس
و این که گفته ها چکونه کم کم آن چهره را روشن می کنند.
آشنا ، صمیمی ، شکوهمند ، ناب و خالص