آبان

دنیا بی آبان ، بیابان است...

پ.ن : حس و حال این روزا خیلی عجیبه!

مهر تو

آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

بهشت

من از آغوش تو بارها به بهشت رفته‌ام

بهشت مگر کجا می‌تواند باشد

جز آنجا که با خودت نگویی

کاش جای دیگری بودم ...

تو  را زندگی می کنم

تو در قلب منی

آنجا که هر ثانیه صدایی

دوست داشتنت را اعتراف می کند

آنقدر که تمام رگ های تنم می دانند

من

تو  را زندگی می کنم...

آغوش تو

در میانِ

وسعت آغوشت

به کوچیکیِ دُنیا پی بردم...

من

من از دستهاى تو آغاز مى شوم

قبل از تو را يادم نيست...

...

چرا مى پرانى ام از خواب

آنجا كه بيدارى

آزار بى تويى ست...

 

تو

تو باشی …

باران باشد …

و یک جاده بی انتها

به تمام دنیا میگویم : خداحافظ

 

ماه بلندم

 تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی 

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی 

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور

از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار، که هر

 بار فیروزه و الماس به  آفاق بپاشی

هرگز به تو دستم نرسد

               ماه بلندم 

اندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی ...

 

خدا نکند...

بی تو یک لحظه هم خدا نکند...

 

به بهانه زاد روز تو ...

الفبا براي سخن گفتن نيست
براي نوشتن نام توست
اعداد
پيش از تولد تو به صف ايستاده اند
تا راز زادروز تو را بدانند

 

تا ابد

حس عجیب ِ خواستن چشماته ، که تا ابد تو دلم لونه کرده .....

 

روزگار من...

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست ...

...

گالیله حرفش را پس بگیرد
من از آسمان تو فرود نمی‌آیم
شوکرانت را هم بر زمین نمی‌ریزم
می‌نوشمت مدام
دلهره‌ی من!
زندگی یعنی تو
همین تو
که حتا در خواب‌های من
کمین می‌کشی تا چیزی از قلم نیفتد
همین تو
که هنوز خنده‌هات توی موهام مانده
و وقتی به سرم دست می‌کشم
تمام فرشتگان خدا
می‌زنند زیر آواز
من تو را
با تمام دنیا هم عوض نمی‌کنم.

عباس معروفی

باور کن

یه آرزو ، هدف یا هر چیزی شبیه این ،

فقط وقتی اتفاق می افته که با تمام وجود باورش داشته باشی .

بقیش کشکه...

کودک

در علم جبر عشق ، کودک عبارت است از نماد حاصل جمع سحر انگیز دو موجود!
                                                                      
                                                                         جاودانگی ،میلان کوندرا

انتظار

در انتظار توام

 در چنان هوایی بیا

 که گریز از تو ممکن نباشد ...

 تو

 تمام تنهایی‌هایم را

 از من گرفته‌ای

 خیابان‌ها

 بی حضور تو

 راه‌های آشکار 

 جهنم‌اند

لذت ببرید

گوش دادم ، لذت بردم

گوش کنید ، لذت ببرید !


از  اینجا   گوش کنید 

در اینجا ببینید 

هفته عشق

بریزم همه زندگیمو ،توی کوله ی عشقم و با تو ، توی این هوا

که هوای تو کرده دلم 

 بی تو تنگ ِ ...

بردارمو همه دارو نداره دوسِت دارمو

که نگاه با نگاه تو باشه 

بزنم  با تو اون همه حرفایی که .....

بی قرار


حرفامو باور کن بدجور گرفتارم .. هم بغض بارونم هر لحظه می بارم
 
این بی قراری ها تقصیر چشماته ...

نگاه کن

نگاه کن که غم درون ديده ام

چگونه قطره قطره آب مي شود

چگونه سايهء سياه سرکشم

اسير دست آفتاب مي شود

نگاه کن
تمام هستيم خراب مي شود

شراره اي مرا به کام مي کشد

مرا به اوج مي بردمرا به دام مي کشد

نگاه کن
تمام آسمان منپر از شهاب مي شود

تو آمدي ز دورها و دورها

ز سرزمين عطرها و نورها

نشانده اي مرا کنون به زورقيز عاجها،ز ابرها، بلورها

مرا ببر اميد دلنواز منب

بر به شهر شعرها و شورها

به راه پرستاره مي کشاني ام

فراتر از ستاره مي نشاني ام...

صداي توصداي بال برفي فرشتگانن

گاه کن که من کجا رسيده ام

به کهکشان، به بيکران، به جاودان

کنون که آمديم تا به اوجها

مرا بشوي با شراب موجها

مرا بپيچ در حرير بوسه ات

مرا بخواه در شبان ديرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از اين ستاره ها جدا مکن

نگاه کن

 که موم شب براه ما

چگونه قطره قطره آب مي شود

صراحي سياه ديدگان من

به لاي لاي گرم تولبالب از شراب خواب مي شود

به روي گاهواره هاي شعر من نگاه کن

تو مي دمي و آفتاب مي شود


با تو

تمامِ نا تمام من ،

با تو تمام می شوم.....


داخل پرانتز : فقط فقط از ته ته مغزت درک کن ، فلسفیه !


شکوه علفزار

اگر چه تلالو آفتاب 

که زمانی چنان درخشان بود 

اکنون برای همیشه از من گرفته شده ،

اگر چه هیچ چیز نمی تواند بار دیگر شکوه علفزار و طراوت گلها را باز گرداند.

اما غمی نیست ، 

باید قوی بود و بر آنجه به جا مانده است امید بست...

یادت

ماه آسمونم ، به یادت می مونم

با یادت می تونم ، باز عاشق بمونم...


یاد تو ...

دل من در پی یک واژه بی خاتمه بود


اولین واژه که آمد نظرم یاد تو بود ...


ناگفته ها

 این حرف آخر نیست ـ

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

حتی اگر به رسم پرهیزکاریهای صوفیانه

از لذت گفتنش امتناع کنم.


وقتی تو نیستی  

وقتی تو نیستی

شادی کلام نامفهومی است

و دوستت می دارم -  رازی است که در میان حنجره ام دق می کند.

وقتی تو نیستی

من فکر می کنم تو آنقدر مهرباتی

که توپ های کوچک بازی

گلهای کاغذین گلدانها

تصویرهای صامت دیوار

و اجتماع شیشه ای فنجانها

حتی از دوری تو رنج می برند!

ومن چگونه بی تو نگیرد دلم؟


فاركسي ها

خيلي لذت داره 

شريك زنديگت ، شريك فاركس ت هم باشه ، نمي دوني كه !!

داخل پرانتز : به قول يه دوستي ، دو تا فاركسي با هم ازدواج كنن بچه شون حتما يا ميشه فيبوناچي يا جان مورفي .حالا اين دوست ما منتظر نوه ي اليوتي ماست :)


يه تولد ديگه

يه 22 خرداد ديگه ...يه تولد ديگه ....يه سال ديگه !

تولد امسال يه فرق خيلي بزرگ با همه تولدهاي زندگيم داشت...

اين كه تو كنارمي بهترين هديه زندگيمه

اسم تو

هميشه اسم تو بوده ، اول و آخر حرفهام

بس كه اسم تو رو خوندم ، بوي تو داره نفسهام.


عطر حرفهاي قشنگت ، عطر يك صحرا شقايق 

تو همون شرمي كه از اون ، سرخ ِ گونه هاي عاشق.

شعر من رنگ چشاته....