آبان
دنیا بی آبان ، بیابان است...
پ.ن : حس و حال این روزا خیلی عجیبه!
دنیا بی آبان ، بیابان است...
پ.ن : حس و حال این روزا خیلی عجیبه!
آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
من از آغوش تو بارها به بهشت رفتهام
بهشت مگر کجا میتواند باشد
جز آنجا که با خودت نگویی
کاش جای دیگری بودم ...
تو در قلب منی
آنجا که هر ثانیه صدایی
دوست داشتنت را اعتراف می کند
آنقدر که تمام رگ های تنم می دانند
من
تو را زندگی می کنم...
در میانِ
وسعت آغوشت
به کوچیکیِ دُنیا پی بردم...
قبل از تو را يادم نيست...
آنجا كه بيدارى
آزار بى تويى ست...
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و چشم تو و حجره فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار، که هر
بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
هرگز به تو دستم نرسد
ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی چه نباشی ...
یه آرزو ، هدف یا هر چیزی شبیه این ،
فقط وقتی اتفاق می افته که با تمام وجود باورش داشته باشی .
بقیش کشکه...
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد ...
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار
جهنماند
بریزم همه زندگیمو ،توی کوله ی عشقم و با تو ، توی این هوا
که هوای تو کرده دلم
بی تو تنگ ِ ...
بردارمو همه دارو نداره دوسِت دارمو
که نگاه با نگاه تو باشه
بزنم با تو اون همه حرفایی که .....
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايهء سياه سرکشم
اسير دست آفتاب مي شود
نگاه کن
تمام هستيم خراب مي شود
شراره اي مرا به کام مي کشد
مرا به اوج مي بردمرا به دام مي کشد
نگاه کن
تمام آسمان منپر از شهاب مي شود
تو آمدي ز دورها و دورها
ز سرزمين عطرها و نورها
نشانده اي مرا کنون به زورقيز عاجها،ز ابرها، بلورها
مرا ببر اميد دلنواز منب
بر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره مي کشاني ام
فراتر از ستاره مي نشاني ام...
صداي توصداي بال برفي فرشتگانن
گاه کن که من کجا رسيده ام
به کهکشان، به بيکران، به جاودان
کنون که آمديم تا به اوجها
مرا بشوي با شراب موجها
مرا بپيچ در حرير بوسه ات
مرا بخواه در شبان ديرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از اين ستاره ها جدا مکن
نگاه کن
که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب مي شودصراحي سياه ديدگان من
به لاي لاي گرم تولبالب از شراب خواب مي شود
به روي گاهواره هاي شعر من نگاه کن
تو مي دمي و آفتاب مي شود
تمامِ نا تمام من ،
با تو تمام می شوم.....
داخل پرانتز : فقط فقط از ته ته مغزت درک کن ، فلسفیه !
که زمانی چنان درخشان بود
اکنون برای همیشه از من گرفته شده ،
اگر چه هیچ چیز نمی تواند بار دیگر شکوه علفزار و طراوت گلها را باز گرداند.
اما غمی نیست ،
باید قوی بود و بر آنجه به جا مانده است امید بست...
با یادت می تونم ، باز عاشق بمونم...
اولین واژه که آمد نظرم یاد تو بود ...
این حرف آخر نیست ـ
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاریهای صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم.
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم - رازی است که در میان حنجره ام دق می کند.
وقتی تو نیستی
من فکر می کنم تو آنقدر مهرباتی
که توپ های کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه ای فنجانها
حتی از دوری تو رنج می برند!
ومن چگونه بی تو نگیرد دلم؟
شريك زنديگت ، شريك فاركس ت هم باشه ، نمي دوني كه !!
داخل پرانتز : به قول يه دوستي ، دو تا فاركسي با هم ازدواج كنن بچه شون حتما يا ميشه فيبوناچي يا جان مورفي .حالا اين دوست ما منتظر نوه ي اليوتي ماست :)
تولد امسال يه فرق خيلي بزرگ با همه تولدهاي زندگيم داشت...
اين كه تو كنارمي بهترين هديه زندگيمه